در این روزگار دستخوش چنددستگی، داستان سرایی و ادبیات بیش از همواره مهم است
به گزارش گردش 360 به دور دنیا به نقل از نیویورک تایمز - کتاب خاطرات جدید باراک اوباما شبیه هیچ زندگی نامه ریاست جمهوری دیگری از گذشته یا احتمالا آینده نیست. بله، این اثر گزارشی تاریخی از زمان حضور او در دفتر کاخ سفید ارائه داده و اهداف سیاسی دولتش، از مراقبت های بهداشتی تا بهبود مالی و تغییرات اقلیمی را شرح می دهد. اما این کتاب یک خودنگاره درون نگرانه نیز هست که با همان نثر روان و چابکی نوشته شده است؛ نثری که باعث شد کتاب او رؤیاهای پدرم در سال 1995 به یک کتاب خاطرات خانوادگی به یادماندنی تبدیل گردد. اوباما این کار را تقریباً به همان روش کتاب قبلی انجام داده که داستان بلوغ نویسنده اش به سوی تأملات وسیع پیرامون نژاد و هویت را نشان می دهد. او در این خاطرات از سفر عجیب خود - از یک خارجی به کاخ سفید و دو سال اول ریاست جمهوری اش- به عنوان یک منشور بهره برده است؛ منشوری که با آن می توان بعضی از فعالیت های تغییر و نوسازی که دو قرن و نیم تاریخ امریکا را تحت الشعاع قرار داده بود آنالیز کرد.
این گواه بر قدرت داستان سرایی خود اوباما و اعتقادش مبنی بر این است که در این روزگار دستخوش چنددستگی، داستان سرایی و ادبیات بیش از هر زمان دیگری مهم هستند. و اضافه می نماید: باید برای همدیگر شرح بدهیم چه کسی هستیم و کجا می رویم.
در یک مکالمه تلفنی اوباما درباره تجربه نوشتن کتاب جدید و نقش سازنده ای که خواندن از زمان نوجوانی در شکل دادن به تفکر، دیدگاهش به سیاست و تاریخ و نوشتن خودش ایفا نموده، صحبت کرد. او از نویسندگانی که تحسین شان می نماید و از آنها آموخته، فرآیند یافتن صدای خود به عنوان یک نویسنده و نقشی که داستان سرایی می تواند به عنوان ابزاری برای همدلی ریشه ای و یادآوری نقاط مشترک مردم به آنها داشته باشد سخن گفت؛ رؤیاهای مشترک، سرخوردگی ها و فقدان های زندگی روزمره که زیر تقسیمات سیاسی وجود دارد.
اوباما آرام و متفکرانه حرف می زند، توأم با خوش صحبتی و همین است که کتاب هایش را متمایز می سازد. او آزادانه میان مسائل شخصی و سیاسی، داستانی و فلسفی حرکت می نماید. چه درباره ادبیات صحبت کند یا رویدادهای سیاسی اخیر و سیاست های اعمال شده توسط دولتش، مشاهدات او مثل نوشته هایش به مدد توانایی پیوند نقاط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی جان می گیرند.
وقتی از نویسندگان امریکایی مورد علاقه اش صحبت می گردد، اشاره می نماید که همه آنها نشان مشخصی دارند: چه ویتمن باشد، یا امرسان یا الیسون و کرواک، این احساس خودآگاهی و در برگرفتن تناقضات وجود دارد. فکر می کنم این در دی ان اِی ما وجود دارد، از همان ابتدا. چون ما از جاهای مختلف می آییم و توده مردم را در خود داریم و این همیشه وعده امریکا بوده و همچنین چیزی که امریکا را گاهی این قدر بحث بر انگیز می نماید.
ریشه اندیشه های اوباما در ادبیات، سیاست و تاریخ در کتاب خوانی است که در جوانی آغاز کرد. به عنوان نوجوانی که در هاوایی عظیم شد، آثار نویسندگان افریقایی-امریکایی نظیر جیمز بالدوین، رالف الیسون، مالکوم ایکس، لنگستون هیوز، ریچارد رایت و زورا نیل هرستون را می خواند تا خودم را به عنوان یک مرد سیاه پوست در امریکا بالا بکشم. و وقتی اوایل دهه 1980 در دانشگاه کلمبیا به تحصیل پرداخت کوشش کرد عادت های سطحی و نامنسجم اش -ورزش، مهمانی، ول گشتن- را کنار بگذارد تا تبدیل به فردی جدی گردد.
او شرح می دهد: چون در خصوص این فرآیند احساس یأس می کردم و اساساً چند سالی گوشه گیر بودم. فقط در کلاس ها شرکت می کردم و در شهر پرسه می زدم (اغلب به تنهایی) و می خواندم و می نوشتم. و فقط سعی می کردم بفهمم به چه چیز اعتقاد دارم و چطور باید درباره زندگی ام فکر کنم.
اوباما می گوید: آن موقع فهرست نگه دار خوبی بودم. وقتی درباره یک کتاب می شنیدم و بعد می خواندمش، اگر در آن به کتاب دیگری ارجاع می شد، آن را هم دنبال می کردم. او همه چیز می خواند، از آثار کلاسیک نویسندگانی نظیر همینگوی، داستایوسکی، سروانتس تا رمان هایی مثل زیر کوه آتشفشان مالکوک لوری، دفترچه طلایی دوریس لسینگ و کارهای رابرت استون. فلسفه، شعر، تاریخ، زندگی نامه، خاطرات و کتاب هایی مثل حقیقت گاندی از اریک اریکسون.
او نه تنها با اشتیاقی سیری ناپذیر کتاب می خواند، بلکه ایده هایی را که در آنها می یافت فرو می داد و تلفیق می کرد و آنهایی را که با تجربیات و ارزش های شخصی اش سازگار بودند جذب می کرد. اوباما به یاد می آورد که در آن سال ها همه چیز آکنده از وزن هستی شناختی بود. و او تا زمانی که به شیکاگو رفت و کار سازمان دهی یک انجمن را آغاز کرد نتوانست حس شوخ طبعی اش را بازیابد.
اوباما می گوید: شما حتما خودخواهی جوان هایی که خود را زیادی جدی می گیرند، می شناسید. کسانی که فکر می نمایند آدم های مهمی هستند اما در حقیقت مسئولیتی ندارند. و من یک دفعه خودم را در همسایگی آدم هایی دیدم که سعی می کردند قبض هایشان را پرداخت نمایند و فرزندان شان را در امنیت نگه دارند. و کار من یاری بود؛ و دانش، قدرت، شکیبایی و احساس مشترک مردمی که با آنها کار می کردم -که همگی هم سن مادرم یا بیشتر از آن بودند- به من یادآوری می کرد که این کار در خصوص من نیست.
اوباما زمانی که در شیکاگو بود آغاز به نوشتن داستان کوتاه کرد. داستان های اندوه آور و تأمل برانگیز که الهام گرفته از برخی آدم هایی بود که به عنوان سازمان دهنده انجمن دیدار نموده بود. آن داستان ها و یادداشت هایی که نگه می داشت خصوصیات ادبی ای را می پروراند که به نگارش این کتاب انجامید: حس عمیق مکان و حال و هوا؛ کوشش برای خودداوری (مثل اینکه می خواست بداند تصمیمش برای نامزدی ریاست جمهوری تا حدی ناشی از احتیاج به اثبات لیاقت خود به پدری که رهایش نموده و عمل کردن به انتظارات خیال پردازانه مادرش است)؛ و استعداد در خلق چهره های دیکنزی از مشاوران، سیاستمداران و رهبران خارجی. او ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه را رهبری توصیف می نماید که صدایش بی علاقگی تصنعی را نشان می دهد و این نشان دهنده کسی است که خود را به احاطه شدن توسط زیردستان و حاجت مندان عادت داده و در عین حال، مردی که عکس هایش را با وسواس نوجوان گونه ای در اینستاگرام می گذارد.
کتابخوانی اوباما در 20 و 30 سالگی ترکیبی از عشق او به شکسپیر و کتاب مقدس و مطالعه مشتاقانه اش درباره لینکلن، مارتین لوتر کینگ و رینهولد نیبور، دیدگاه طولانی مدت او به تاریخ را شکل داد. چشم انداز امریکا به عنوان کشوری که در فرایند مداوم تغییر است. او از مطالعات خود درباره این متفکران و فعالان درسی گرفت که خود آن را درس نیبوری می نامد که ما می توانیم دیدگاه روشنی به دنیا و واقعیت های بی رحمی، گناه، طمع و خشونت داشته باشیم و همچنان احساس امید و امکان به عنوان عملی ارادی را زنده نگه داریم.
در ادبیات افریقایی-امریکایی مسائل شخصی و سیاسی به شدت به یکدیگر گره خورده اند. از روایت های اولیه برده ها تا زندگی نامه های شخصی فردریک داگلاس و مالکوم ایکس. و زمانی که اوبامای جوان تیرک های فلسفی باورهایش را می ساخت، در دفتر یادداشتش بسیار می نوشت و جریان های مخالف نژادی، طبقاتی و خانوادگی زندگی خودش را مرتب می کرد. اعتقاد او به اینکه آمریکایی ها بر رؤیاهای مشترکی سرمایه گذاری می نمایند و می توانند به ورای اختلافات شان دست یابند، نه تنها منعکس نماینده پایان مرد نامرئی رالف الیسون است (که در آن راوی نتیجه گیری می نماید که آمریکا از رشته های زیادی بافته شده که سرنوشت ما یکی شدن و در عین حال بیشماربودن است) بلکه بخش ذاتی تاریخچه خانوادگی او با مادری است که در کنزاس به دنیا آمده و پدری که در کنیا عظیم شده است.
اوباما می گوید در دبیرستان او و گروهی از دوستان سرگردانش -که بسیاری از آنها احساس غریبگی می کردند- دریافتند که داستان سرایی برای ما راهی است که به نوعی خود و دنیا پیرامون مان، و مکانی که به آن تعلق داشتیم و اینکه برای آن مناسب بودیم یا نه را توصیف کنیم. بعدها وقتی اوباما در کوشش بود تا داستان هایش را روی کاغذ بیاورد و صدایی را بیابد که نزدیک به گفت وگوهای درون ذهنش باشد، آثار نویسندگانی را مطالعه کرد که آنها را تحسین می نماید. او می گوید: مثل خیلی ها وقتی به این فکر می کنم که چطور نوشتن را یاد گرفتم و از چه کسی تقلید کردم، صدایی که بیشتر از همه به ذهنم می رسد جیمز بالدوین است. من استعداد او را نداشتم، اما نوع صداقت و سخاوت و آن حس طعنه آمیز توانایی نگاه کردن صادقانه به چیزها و در عین حال همدردی با آدم هایی که آشکارا از آنها بیزار یا عصبانی و یا به آنها بی اعتماد بوده... تمام کتاب هایش تأثیر عظیمی بر من گذاشتند.
اوباما همچنین از نویسندگانی که دیدگاه های سیاسی متفاوت از او دارند، نظیر وی.اس. نایپل نیز آموخت. رئیس جمهور پیشین گرچه از دفاع نایپل از استعمار مأیوس است می گوید شیفته استدلال های نایپل بود که با چند حرکت قلم می توانست پرتره کسی را بکشد و داستانی شخصی یا اتفاقی ناگوار را ثبت کند و آن را به مضامین عظیم تر و جریان های تاریخی عظیم تر پیوند بزند.
اوباما می گوید: بخش هایی از داستان های عامیانه هست که شما به نوعی کپی می کنید، می دزدید و در نوشته های خود می چسبانید و می دانید که با گذشت زمان و داشتن تمرین کافی می توانید به صدای خودتان اعتماد کنید. او می گوید در حالی که 20 سال پیش برای نوشتن یک کتاب خاطرات ریاست جمهوری احتیاج به ارتشی از محققان داشت، حالا با وجود اینترنت به سادگی می توان به یاری تاریخ ها همه اطلاعات را پیدا کرد. تمام سخنرانی ها، برنامه ها یا ظاهرم در آن روز مشخص فوراً روی صفحه ظاهر می شوند.
اوباما می گوید: این یک کار تجاری بسیار مهم است که سعی کردم به دخترانم و همه کسانی که درباره نوشتن از من می پرسند منتقل کنم. فقط باید آغاز کنید. فقط باید یک چیزی را پایین بیاورید. چون هیچ چیز ترسناک تر از یک صفحه خالی نیست.
اوباما وقتی سرزمین معهود را می نوشت کتاب های زیادی نخواند. شاید به این خاطر که می ترسید بهانه ای برای به تعویق انداختن نوشتنش گردد یا شاید به این دلیل که در کتاب هایی که به خصوص از آنها لذت می برد غرق می شد و می توانست صدای آن نویسنده ها را در سرش بشنود. اما وقتی نوشتن آن را تمام کرد مشتاقانه به سراغ جَک رمان جدید دوستش، مریلین رابینسون رفت و مرثیه های وطن ایاد اختر را خواند که آن را یک آنالیز قوی و دقیق از سیاست ها و نگرش های امریکای معاصر توصیف می نماید.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران