شرایط و توصیف بدن در طب سنتی
به گزارش گردش 360 به دور دنیا، در این مقاله به بیان بعضی اصطلاحات طب سنّتی از جمله ارکان، مزاج، اخلاط، اعضا و قوا و ارواح می پردازیم. در سرانجام هم بعضی مبانی طب سنّتی به صورت مقایسه ای با طب تازه، مورد بحث و آنالیز قرار خواهند گرفت. در ابتدا
1. مقدّمه
در این مقاله به بیان بعضی اصطلاحات طب سنّتی از جمله ارکان، مزاج، اخلاط، اعضا و قوا و ارواح می پردازیم. در خاتمه هم بعضی مبانی طب سنّتی به صورت مقایسه ای با طب نو، مورد بحث و آنالیز قرار خواهند گرفت. در ابتدا جهت روشن شدن و درک بهتر مطالب، لازم است تا مقدّماتی در خصوص اصول و پیش فرض هایی که دنیای قدیم طب بر پایه آنها راسخ بوده، به صورت اجمال ارایه گردد. به طور کلی این پیش فرض ها در بیشتر نقاط دنیا به همین صورت یا با کمی اختلاف، در بین مردم و پزشکان مورد قبول بوده است. بدیهی است مبانی طب سنّتی ایران هم بر پایه همین اصول و عقاید اوّلیه راسخ می باشد.یکی از اوّلین مطالبی که توجه گذشتگان ما را به خود جلب کرد، ظاهر (خواص فیزیکی) اجسام اطراف آنها بود. آنها مواد و نیروهای اطراف خود را از لحاظ شباهت های ظاهری و فیزیکی به طریق زیر دسته بندی کردند:
- جامدات، که نماینده ی آنها خاک (دارای صفت سردی و خشکی) بود.
- مایعات، که نماینده ی آنها آب (دارای صفت سردی و تری) بود.
- گازها (بخارات)، که نماینده ی آنها هوا (دارای صفت گرمی و تری) بود.
- نیروها، که نماینده ی آنها آتش (دارای صفت گرمی و خشکی) بود.
پیشینیان ما با دقت در محیط اطراف خود چنین نتیجه گرفته بودند که صفاتِ دو به دو متضادِ حرارت و برودت و رطوبت و خشکی اساس ساختمان دنیا را تشکیل می دهند. همه اجسام به نوعی این صفات چهارگانه را در وجود خود دارند ولی در هر جسم یک یا چند صفت یا عنصر، غالب و نمایان است. در ادامه انسان را مرکّب از مادّه و صورت تعریف کردند. مادّه از چهار عنصر (رکن) خاک، باد، آتش و هوا تشکیل شده و صورت مجموعه ای است که می کوشد تا عناصر را در کنار هم نگه دارد و پیوندهای بین آنها را حفظ کند. از آنجایی که این عناصر به صورت بالطبع با هم ناسازگار هستند، صورت جهت در کنار هم نگه داشتن آنها باید انرژی صرف نموده و تلاش و تلاش نماید. در این میان وظیفه ی طبیب این است که در هنگام لزوم، صورت را یاری دهد تا با قدرت و تلاش بیشتری در جهت حفظ عناصر (ارکان) در کنار هم بکوشد.
در مرحله ی بعد اخلاط تعریف شدند. بدین صورت که در بدن هر فرد، مواد غذایی مصرف شده پس از طی مراحلی، تبدیل به مواد سیّالی به نام خلط می شوند. اخلاط چهارگانه عبارتند از: خون(1)، بلغم(2)، صفرا(3) و سودا(4). اعتقاد بر این بوده که اساس ساختمان بدن انسان را خون (برترین نوع خلط) تشکیل می دهد و هرگونه وقفه در گردش خون می تواند حیات انسان را به خطر بیندازد. اما از آنجایی که تمام اخلاط می توانند بر همدیگر اثر متقابل بگذارند، در بدن هر فرد نه تنها باید خون در حالت متعادل و به دور از مواد زاید باشد، بلکه سه خلط دیگر هم باید در حالت تعادل و سلامت باشند تا فرد سالم بماند.
در ادامه شما را با نظر طبیبان بزرگ ایرانی از جمله شیخ الرییس ابوعلی سینا در خصوص مطالب فوق الذکر آشنا خواهیم کرد. در خاتمه هم مقایسه ای بین بعضی از مبانی طب قدیم با یافته ها و نظرات نو خواهیم داشت.
2. ارکان (عناصر)(5)
اجسام ساده ای هستند که اجزای اولیه بدن انسان و دیگر موجودات را تشکیل می دهند و نمی توان آنها را به اجزایی که از لحاظ شکل ظاهری متفاوت هستند، تقسیم کرد. بر اثر اختلاط عناصر با یکدیگر، انواع موجودات- که از نظر صورت گوناگون هستند- بوجود می آیند. عناصر چهار عدد هستند(6) که در دو گروه سبک (آتش و هوا) و سنگین (آب و خاک) قرار می گیرند.خاک:
جسمی است ساده که دارای سنگینی مطلق است. مزاج آن سرد و خشک است. یعنی اگر تحت تأثیر علت خارجی نباشد، سردی و خشکی ایجاد می نماید. وجود خاک در موجودات، موجب بهم پیوستگی و پایداری اجزای آنها است.آب:
جسمی است ساده و دارای سنگینی زیاد. مزاج آب سرد و تر است و سردی و تری جزیی از خوی سرشتی آن است. آب به شکل گیری و نرمی اشکال موجودات یاری می نماید. آب برای آفرینش، شکل دادن آمیزه ها و تجمّع و تفرّق اجزای اجسام لازم است.تری (نم) اگرچه به آسانی هیئت های شکلی را از دست می دهد، امّا مجدداً آنها را به سهولت می پذیرد. خشکی برعکس تری، هیئت های شکلی را به سختی می پذیرد و به سختی هم از آن دست برمی دارد.
هوا:
جسمی است ساده و دارای سبکی زیاد. مزاج آن گرم و تر است و جهت نفوذ، نرم کردن و سبک کردن در نهاد موجودات قرار داده شده است.آتش:
جسمی است با سبکی مطلق که مزاج گرم و خشک دارد. آتش برای پختن و نرم کردن به کار می رود. ضمناً باعث تعدیل سردی دو عنصر سرد و سنگین (آب و خاک) می گردد. موضع طبیعی آتش بالاتر از تمام عناصر دیگر است.شکل1: عناصر اربعه
3. مزاج(7)
مزاج عبارت است از تأثیرِ متقابلِ اثرِ متضادِ عناصرِ (ارکان) چهارگانه. به عبارت ساده تر هرگاه ارکان در مقادیر مختلف و نسبت های نابرابر با هم ترکیب شوند، کیفیات نوی ایجاد می نمایند که همان مزاج ها هستند. عناصر جهت ایجاد بیشترین تماس با یکدیگر، به ذرّات بسیار ریزی تقسیم می شوند. هنگامی که این ذرّات بر هم اثر نمایند، کیفیتی تازه بوجود می آید که سراسر ذرّات عناصر را در بر می گیرد. از آنجایی که عناصر دارای چهار کیفیت هستند (گرمی، سردی، خشکی و تری)، پس مزاج جسم تازه تشکیل شده یا تجزیه شده هم ماحصل این چهار کیفیت است.مزاج ها دو نوعند:
1- مزاج معتدل:
مزاجی است که در آن کیفیّات متضاد با نسبت ها و مقادیر برابر ترکیب شده باند.2- مزاج نامتعدل:
به دو صورت تعریف می گردد:الف- مزاج نامعتدل ساده:
مزاج به یکی از کیفیات متضاد گرایش بیشتری دارد. انواع این نوع مزاج عبارتند از مزاج گرم، سرد، خشک و تر. در این حالت نمی توان تخمین زد که این حالات چهارگانه تا چه مدّتی پایدار هستند، زیرا به اسم مثال حالت گرم تر از حدّ لزوم، بدن را خشک تر از حدّ لازم می نماید یا حالت سردتر از حدّ لزوم، رطوبت بدن را بیشتر از حالت عادی بالا می برد.ب- مزاج نامعتدل مرکّب:
مزاج به دو تا از کیفیات متضاد گرایش بیشتری پیدا می نماید. انواع این مزاج عبارتند از: مزاج گرم و خشک، مزاج گرم و تر، مزاج سرد و خشک و مزاج سرد و تر. پس در کل نُه نوع مزاج وجود دارد: هشت نوع مزاج نامعتدل و یک نوع مزاج معتدل.در این قسمت ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:
مزاج معتدل به معنای واقعی و به گونه ای که در تعریف مزاج معتدل آمده است، وجود خارجی ندارد(8). در طب سنتی مزاج معتدل را مزاجی می دانند که در آن ارکان، از لحاظ نوع و مقدار به صورتی در بدن یا اندام تقسیم شده باشند که فرد به آن احتیاجمند است و او را در شرایط سلامت قرار می دهد و آن را مزاج معتدل فرضی می نامند. به عبارت دیگر مزاج معتدل را مزاجی می دانند که در محدوده ای بین افراط و تفریط قرار داشته باشد. به همین خاطر اندام ها دارای اعتدال مزاج ویژه خود می باشند.
این نوع مزاج با توان و تحمّل آن اندام سازگار و با عملکردش متناسب است. برای مثال، مزاج استخوان وقتی معتدل است که خشکی آن بیشتر باشد، یا مغز در حالتی اعتدال دارد که رطوبت بیشتری داشته باشد. به همین ترتیب اعتدال قلب در حالتی است که از حرارت بهره زیادی ببرد و عصب موقعی در حالت اعتدال است که نصیب زیادی از سردی ببرد. با توجه به نکات فوق اندام ها را بر اساس نوع مزاجشان به صورت زیر تقسیم بندی نموده اند:
اندام های دارای مزاج گرم به ترتیب اولویت: روان، خون، جگر، گوشت، ماهیچه، طحال، کلیه....
اندام های دارای مزاج سرد به ترتیب اولویت: بلغم، پیه، چربی، مو، استخوان، غضروف....
اندام های دارای مزاج تر به ترتیب اولویت: بلغم، خون، چربی، پیه، مغز، نخاع....
اندام های دارای مزاج خشک به ترتیب اولویت: مو، استخوان، غضروف، زردپی....
نکته دیگر اینکه عوامل خارجی زیادی می توانند بر حالات مزاجی افراد تأثیر بگذارند. بعضی از این عوامل عبارتند از:
سرزمین (اقلیم):
هر فرد با محیط اطراف خود سازگار می گردد و آن محیط تأمین نماینده ی اعتدال مزاج اوست.سن:
به طور کلّی انسان در هر مرحله از عمر خود مزاج متفاوتی با مرحله قبل دارد. خردسالان (از روز تولد تا جوانی) مزاج رطوبی و بلغمی دارند، جوانان صفراوی مزاج هستند و مزاج خاکی در پیران بیشتر است.جنس:
اعتقاد بر این بوده که مزاج جنس مذکر از جنس مؤنث گرم تر است.البته عوامل دیگری هم بر حالات مزاجی تأثیر گذارند، مثل عادات فردی، شیوه زندگی و....
نکته ی آخر اینکه پزشکان طب سنتی برای شناسایی حالات مزاجی افراد، نکات زیر را مدّ نظر قرار می دادند و از این طریق حالات مزاجی افراد را تشخیص می دادند:
لمس کردن؛ توجه به مقدار ماهیچه و چربی بدن؛ معاینه موی فرد؛ رنگ پوست؛ شکل اندام ها؛ مقدار خواب و بیداری؛ کنش های فرد (به اسم مثال سرعت رشد، سرعت رستن موها، سرعت رویش دندان ها، سرعت در سخن گفتن، پیوستگی، کلام و...)؛ دفع مواد زاید؛ کنش ها و واکنش های قوای نفسانی (به اسم مثال توجه به حالاتی از قبیل زرنگی، بی شرمی، خیال پردازی، خوش بینی، تنبلی و... که هر کدام نماینده ی یک یا چند حالت مزاجی می باشند) و....
4. اخلاط
خلط ماده ای است مرطوب و روان که از تغییرات غذا در بدن ایجاد می گردد. قسمتی از رطوبت بدن در اثر فراوری اخلاط بوجود می آید. به طور کلی خلط ها به دو صورت وجود دارند:الف- خلط نیک:
خلطی است که می تواند به تنهایی یا به یاری اخلاط دیگر مواد تحلیل رفته ی مزاج را جبران کند.ب- خلط بد:
خلطی است زاید و بی مصرف که قدرت تبدیل شدن به خلط نیک را ندارد مگر به ندرت. این خلط باید از بدن رانده گردد و بدن از این نوع خلط پاک گردد.خلط های رطوبی اعم از نیک یا بد 4 نوع هستند:
خون:
برترین نوع خلط است و مزاجی گرم و مرطوب دارد که به دو صورت می تواند در بدن وجود داشته باشد.الف- خون طبیعی:
سرخ رنگ و شیرین است و بوی بدی ندارد.ب- خون غیر طبیعی:
از تغییرات خون طبیعی بوجود می آید و دو نوع است: خونی که مزاجش به صورت خود به خود تغییر پیدا نموده، مثلاً سردتر یا گرم تر از حد طبیعی شده و یا خونی که در اثر پیدایش یک خلط بد در آن دگرگون شده است. این خلط بد ممکن است از خارج به خون اضافه گردد و یا ممکن است در خود خون پدید آمده باشد.بلغم:
اهمیت بلغم در درجه ی دوم است و بعد از خون واقع شده است. بلغم به دو صورت طبیعی و غیرطبیعی دیده می گردد.الف- بلغم طبیعی:
این نوع بلغم استعداد آن را دارد که به خون تبدیل گردد و در اصل، بلغم طبیعی خونی است که هنوز خام و ناپخته است. این بلغم شیرین است، به همراه خون به همه ی اندام ها می رود و مزاج آن زیاد سرد نیست. بلغم در اندام ها به خون تبدیل می گردد. ضمناً با خون می آمیزد و خون را برای تغذیه ی اندام های بلغمی (نظیر مغز) آماده می نماید. بعلاوه بلغم باعث مرطوب شدن مفاصل می گردد.ب- بلغم غیرطبیعی:
این بلغم بر اساس مزه و شکل به هشت نوع قابل تقسیم است: بلغم خلمی (آب بینی)، بلغم خام، بلغم بسیار رقیق، بلغم بسیار غلیظ، بلغم شور، بلغم صفراوی، بلغم ترش، بلغم تلخ گسی و بلغم زجاجی.صفرا که بر دو نوع است:
الف- صفرای طبیعی:
در اصل همان کَف خون است که به رنگ سرخ دیده می گردد. صفرا پس از آنکه در کبد ساخته شد به دو قسمت تقسیم می گردد.قسمتی همراه خون رفته و موجب لطافت خون و جریان یافتن خون در عروق می گردد؛ قسمت دیگر به کیسه صفرا می رود. این بخش از صفرا موجب دفع مواد زاید، شستشوی روده ها و تحریک ماهیچه مقعد جهت اجابت مزاج می گردد.
ب- صفرای غیرطبیعی:
این نوع صفرا در اثر ترکیب شدن صفرای طبیعی با مواد بیگانه و یا در صورتی که صفرای طبیعی از حالت طبیعی و اعتدال خود خارج گردد، ایجاد می گردد که انواع متنوعی دارد.سودا:
که بر دو نوع طبیعی و غیرطبیعی تقسیم می گردد.الف- سودای طبیعی:
دُرد و رسوبات خون است که در کبد ساخته می گردد و مزه ی آن بین شیرین و تلخ گس است. بخشی از آن همراه خون می رود و خون را غلیظ می نماید. بعلاوه برای تغذیه بعضی از اندام ها مثل استخوان با خون مخلوط می گردد. بخش دیگر به طحال می رود و در آنجا باقی می ماند. این قسمت از سودا در دفع مواد زاید، تغذیه طحال و تحریک دریچه ی معده شرکت دارد و از این طریق گرسنگی را تحریک می نماید.ب- سودای غیرطبیعی:
این نوع، مثل سودای طبیعی حالت ته نشست و دُرد ندارد و در واقع خاکستر و سوخته ی خون، بلغم، صفرا یا سودای طبیعی است. امّا نظر متقدّمین در خصوص چگونگی تشکیل اخلاط در بدن در نوع خود جالب توجه می باشد. به اعتقاد آنها جویدن تا مقدار ای در هضم غذا دخالت دارد. سپس غذا به معده می رود و در اثر حرارت معده و اعضای اطراف آن هضم ادامه پیدا می نماید (هضم اوّلیه). در آنجا غذا به ماده ای آبکی به نام کیلوس (قیلوس) تبدیل می گردد. پس از هضم، قسمت لطیف و رقیق کیلوس از دیواره معده و روده ها جذب شده و در نهایت به وسیله عروقی به نام ماساریقا (مزانتر) به کبد می رسد. وقتی کیلوس در عروق ریز کبد پخش شد، در اثر حرارت تغییراتی می نماید و در اصطلاح می پزد (هضم دوم). در هر پخته شدنی بخش کف مانند و دُرد مانند وجود دارد و اگر زیادتر از حد پخته گردد، حالت سوخته و اگر کمتر پخته گردد، حالت خام دارد. بخش کف مانند، صفرا، و بخش دُرد مانند، سودا است.آن قسمت سوخته، صفرا و سودای غیرطبیعی ایجاد می نماید و آن قسمت خام، بلغم خام است. آنچه از این مجموعه پخته و صاف شده، خون است. آب اضافی هم از خون جدا می گردد و به کلیه ها می رود.
5. اعضا (اندام ها)
اندام ها از نخستین آمیزش اخلاط نیک بوجود می آیند (چنانچه قبلاً ذکر شد اخلاط هم از اولین آمیزش ارکان بوجود می آیند). اندام ها را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد:الف- اندام های ساده:
اندام هایی هستند که هر جزیی از آنها در نام و صفات کلی با هم مشترکند. مثل گوشت، استخوان، غضروف، پِی (عصب)، وتر (تاندون ماهیچه ها)، زردپی، شریان، ورید و شامه (غشا) که آنها را اندام های متشابه الاجزا هم می نامند.ب- اندام های مرکب:
اندام هایی که هیچ جزیی از آنها در نام و صفات کلی مشترک نیستند. مثل دست، پا و... که آنها را اندام های ابزاری هم می نامند.6. قُوا
به طور کلی قوای بدن به سه دسته قابل تقسیم هستند. سرچشمه ی هر یک از این قوا در یکی از اعضای (اندام های) بدن است و کنش هایی را که قوا از خود بروز می دهند، از آن عضو منشأ گرفته است.الف- قوّه ی نفسانی:
مرکز آن در مغز است و اعمالی از قبیل تفکّر، تخیّل، حافظه، حس و حرکت به آن منسوب است.ب- قوّه ی طبیعی:
صندلی آن در کبد است و به همراه عروق به تمام نقاط بدن می رود. انجام اعمالی مثل رشد و نمو، تغذیه و فراوری مثل را بر عهده دارد. قوّه ی طبیعی خود به قوّه ی کارفرما و فرمانبردار تقسیم می گردد. هر یک از این دو قوّه زیر شاخه های فراوانی دارند.ج- قوّه ی حیوانی (حیاتی):
مرکز آن در قلب است. این قوّه کنترل اعمال حیاتی بدن، نگهداری و بقا فرد و انجام اعمال حیاتی را بر عهده دارد. حالاتی مثل ترس و خشم به این قوّه منسوب است. این قوّه هم دارای زیر شاخه های زیادی است.7. ارواح
چنانکه بیان شد متقدّمین بر این اعتقاد بوده اند که از مادّه متراکم اخلاط- متناسب با مزاج هر فرد- گوهری متراکم به اندام (عضو) به وجود می آید؛ در مقابل از مادّه ی بخاری شکل و لطیف اخلاط، گوهری لطیف و شفاف فراوری می گردد که به اصطلاح روح نامیده می گردد. روح یک جسم مادّی است که به وسیله قلب فراوری، به وسیله عروق خونی حمل و بوسیله هوا تصفیه و خنک می گردد. سه نوع روح در بدن وجود دارد: روح نفسانی، روح حیاتی و روح طبیعی (درست مانند قوا). وظیفه این ارواح، حفظ و حمایت از قواست. قوا در اصل عمل خود را به وسیله این ارواح انجام می دهند. به اسم مثال روح نفسانی در مغز به وسیله اعصاب به اندام ها می رود و قوّه ی نفسانی را در اندام ها ابقا می نماید.8. مقایسه ای بین اصول و تعاریف طب سنّتی با اصول و تعاریف پزشکی نوین
طب سنّتی یک طب کل نگر (جامع نگر) است. یعنی به یک کل اعتقاد دارد که صرفاً نمی توان آن را جمع جبری خصوصیّات و مشخصات اجزا دانست. به همین علت انسان را تنها مجموعه ای از اعضا که با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند، نمی داند. در بدن به نوعی مدیریت مستقل به نام نفس اعتقاد دارد و از کیفیّتی به نام مزاج سخن می گوید که در ایجاد و حفظ سلامت نقش اساسی دارد. بدین معنی که از نظر فیزیولوژیک، در هنگام بیماری به جای آنکه در ابتدا به سراغ تک تک اعضا و اجزا بدن برود، اختلالات و آسیب ها را در درجه ی اول معلول اختلال مزاج و سلامتی را حاصل تعادل و عملکرد صحیح همین مزاج می داند. چنانکه مشاهده می گردد، در پزشکی امروز، بیشتراً جهت رسیدن به درمان برعکس جهت طب سنّتی می باشد. امروزه سعی بر این است که هر چه بیشتر در سطح سلول و مولکول به آنالیز اختلالات پرداخته گردد؛ لذا منطقی به نظر می رسد که درک، فهم و توجیه بعضی مبانی و معانی طب سنتی بر طبق روش های نو علمی سخت یا غیرممکن باشد. ضمناً باید به این نکته هم توجه داشت که این اصول چندین قرن قبل پایه ریزی شده اند و ممکن است به علت عدم وجود امکانات، آزمایشگاهها و اطلاعاتی که امروزه به یاری طب آمده اند، با بعضی توجیهات نادرست یا مبهم در طب سنتی روبرو شویم. امّا طب سنّتی همچنان ارزش خود را حفظ خواهد نمود. زیرا هدف طب، حفظ سلامت و برطرف بیماری است و روش طبی ای در این راه موفّق خواهد بود که بتواند هرچه بیشتر به این اهداف اولیه دسترسی پیدا کند. به عبارت دیگر ملاک اعتبار یا عدم اعتبار یک روش طبی این است که آیا از نظر عملی به آن اهداف دست یافته است یا نه؟ در خصوصت طب سنتی هم همین سؤال مطرح است. با توجه به گذشته، جواب این پرسش آشکار خواهد گشت.البته چنین به نظر می رسد که بعضی اصول فعلی علم طب همانهایی هستند که سال ها قبل افرادی مثل ابن سینا، رازی و دیگران به آنها اشاره نموده اند و امروزه همان اصول در غالب واژه ها و اصطلاحات نو به کار می فرایند. به اسم مثال می توان نکات زیر را در نظر داشت:
انسان جهت انجام کار و فعالیت های خود به انرژی احتیاج دارد. این انرژی بالقوّه در اصطلاح طب سنتی قوا نام دارد. برای فراوری این انرژی بالقوّه باید مواد حاصل از سوخت و ساز بدن، تبدیل به موادی با انرژی های حرارتی، شیمیایی، الکتریکی و... شوند. این مواد انرژی زا همان مولکول های کربن دار، هیدروژن دار، نیتروژن دار و اکسیژن دار هستند که شاید بتوان آنها را معادل تقریبی ارواح دانست. قوا کار خود را به وسیله ارواح انجام می دهند. عمل سوخت و ساز و فراوری ارواح و مواد خاتمهیی حاصل از متابولیسم در اعضا انجام می گیرد. اعضا از مواد حاصل از متابولیسم غذاها ایجاد شده اند و محل فراوری کار و حرارت هم هستند. مواد لازم جهت سوخت و ساز به وسیله خوراک ها وارد بدن می شوند. مواد اولیه غذاها از ذرّاتی تشکیل شده که در طبیعت به صورت ترکیبی وجود دارند و همراه با آب و الکترولیت ها به بدن وارد می شوند. این ذرّات معادل عناصر یا ارکان هستند. خوراک ها پس از تغییراتی وارد کبد شده و در آنجا پس از طی مراحلی به صورت مواد سازنده ی بدن درمی آیند و به صورت خون و ترکیبات دیگری به اعضا می رسند. این ترکیبات معادل اخلاط هستند و این کار را در اصطلاح فراوری خلط می نامند. برای اخلاط چهار گانه می توان معادل های تقریبی بدین صورت در نظر گرفت:
- خون: که قسمت اعظم آن سرم است.
- بلغم: لنف و موکوس.
- صفرا: صفرا و املاح صفراوی.
- سودا: مواد فیبرینی و گلبول های قرمز.
یکی از مشخصات هر فرد، عمل دستگاه نوروهومورال اوست که اعمال جسمی و روانی فرد را راهنمایی می نماید. دستگاه نوروهومورال هر فرد در عین حال که ممکن است با گروهی از مردم دیگر مشابهت هایی داشته باشد، دارای امتیازاتی است که به طور ارثی (ژنتیک) به او رسیده است و واکنش او را در مقابل عوامل بیرونی و درونی تنظیم می نماید. به این مشخصات در اصطلاح طب سنّتی مزاج (9) می گویند.
در خصوص انواع مزاج باید به فعالیت دستگاه نورواندوکرین اشاره نمود. دستگاه نورواندوکرین دستگاهی متشکل از غدد درون ریز و سلسله اعصاب بدن است. این دو با هم در ارتباط بسیار نزدیک هستند و به وسیله هورمون ها و تحریکات خود، کلیه ی اعمال حیاتی و فعل و انفعالات شیمیایی بدن را تحت نظر مستقیم خود کنترل می نمایند. بروز هر عمل حیاتی توأم با یک سری فعل و انفعالات است که تقریباً همه ی این اعمال در بدن فراوری حرارت می نمایند. هر قدر این فعل و انفعالات شیمیایی سریع تر و شدیدتر انجام گیرد، مقدار حرارتی که ایجاد می گردد، بیشتر است. شدت و کندی این اعمال و بالطبع شدت و ضعف فراوری حرارت در بدن مستقیماً مربوط به فعالیت غدد درون ریز است که مقدار گیری آن با معین متابولیسم پایه(10) صورت می گیرد. در بین غدد درون ریز، غدّه تیرویید بیش از دیگر غدد در سرعت بخشیدن به فعل و انفعالات شیمیایی و فراوری حرارت و بالا بردن متابولیسم بدن نقش دارد. به طوریکه هر چه فعالیت این غدّه بالاتر رود، متابولیسم بازال هم بالاتر می رود. بدین ترتیب در گذشته افرادی که فعّالیت غدّه ی تیرویید آنها در حد اعتدال بود را صاحب مزاج معتدل می خواندند. افرادی که متابولیسم بازال بالایی داشتند (مثلاً در اثر فعّالیت بیش از حدّ غده ی تیرویید) گرم مزاج و اشخاص با متابولیسم بازال پایین را سرد مزاج می گفتند.
فرضیه ی دیگری بیان می نماید که حالت های سردی، گرمی، تری و خشکی می تواند در ارتباط با چگونگی عملکرد غدّه ی آدرنال و اثرگذاری آن بر فعّالیت سیستم اداری باشد. بدین صورت که در پرکاری این غدّه که جذب سدیم و آب به وسیله کلیه ها افزایش می یابد، فرد دچار مزاجی گرم و تر می گردد و در کم کاری آن، که آب زیادی از بدن دفع می گردد، فرد مزاجی سرد و خشک پیدا می نماید. بعلاوه بر اساس فرضیه ی دیگری، اثر غذاها بر سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک می تواند به نوعی بیان نماینده سردی و گرمی آنها باشد، تحریک سیستم سمپاتیک (آدرنرژیک)، با افزایش تحریک پذیری نشان دهنده ی گرم مزاج بودن غذا و تحریک سیستم پاراسمپاتیک با ایجاد سستی و رخوت عمومی عاملی برای سردمزاجی غذا می باشد.
بعلاوه بعضی از محققان با ذکر اثر غذاها بر کاهش یا افزایش قند خون و یا کاهش یا افزایش فشار خون در صدد شرح اثر سردی و یا گرمی غذاها بوده اند. که البته تمامی این استدلالات با سردمزاجی و یا گرم مزاجی انسانها هم گره خورده است. به عبارت دیگر تفاوت انسانها در عملکرد اعضای بدن می تواند منشای سرد مزاجی و گرم مزاجی آنها باشد و تعامل انسان سردمزاج با غذای سرد و انسان گرم مزاج با غذای گرم مزاج می تواند شدیدتر و سریع تر رخ داده و آثار گرمی و سردی را آشکار سازد.
البته با هیچ یک از فرضیه های ذکر شده، اثرگذاری غذاها بر مزاج انسان قابل توجیه نیست. چون هر قدر یک غذا از نظر مقدار کالری فراوریی در سطح پایینی باشد، باز در اثر متابولیسم در بدن فراوری انرژی می نماید و هیچ غذایی باعث کاهش سطح انرژی بدن نمی گردد. سرد مزاج و یا گرم مزاج بودن یک غذا را می توان تا حدودی به خاصیت آن غذا در فراوری محیط اسیدی (اسیدوز) یا بازی (آلکالوز) منطبق کرد. بر اساس نوع تغییری که غذا در PH محیط داخلی بدن ایجاد می نماید به سرد مزاج یا گرم مزاج تقسیم گردد و با توجه به اثرات سریع مواد غذایی در تغییر PH خون، این فرضیه در خصوص مزاج غذاها منطقی تر به نظر می رسد.
شایان توجه است که هنوز هیچ یک از فرضیه های مطرح شده به اثبات نرسیده است و در این خصوص مطالعه و پژوهش بیشتری مورد احتیاج است.
پی نوشت ها:
1- Blood
2- Phlegm
3- Yellow bile
4- Black bile
5- چنین به نظر می رسد که منظور از عناصر اربعه، عناصر مادّی نبوده، بلکه مجرّداتی را شامل می شده است که نشانه و نمایانگر دو کیفیت مادّه و انرژی بوده اند. باید بین این مجردات و خاک و آب و آتش و هوا فرقی قایل شد. در هر یک از عناصر اربعه، سه عنصر دیگر وجود دارد که به تناسب غلبه ی یک عنصر بر سه عنصر دیگر، نام عنصر غالب بر آن نهاده شده است.
6- در فلسفه چینی، هندی و بودایی ارکان شامل پنج عنصر هستند. به اسم مثال ارسطو آسمان را به اسم عنصر پنجم محسوب نموده است.
7- Diathesis، از مصدر مزج به معنای ترکیب کردن و درهم ریختن
8- منظور مزاجی با نسبت ها و مقادیر برابر از کیفیات متضاد است.
9- Diathesis
10- Basal methabolism
منبع مقاله :شمس اردکانی، محمدرضا.[و دیگران]؛ (1387)، مروری بر تاریخ و مبانی طب سنتی اسلام و ایران، تهران: ملائک، چاپ اول
/ج
منبع: راسخون