مرگ ایوان ایلیچ؛ داستانی که مرگ را واکاوی می نماید

به گزارش گردش 360 به دور دنیا، کتاب مرگ ایوان ایلیچ رمان کوتاهی نوشته لئو تولستوی است و مقدمه ای عالی برای ارتباط بین مرگ و معنای زندگی است. این کتاب یکی از بهترین شاهکارهای دنیا در خصوص مرگ است و یک شاهکار رئالیسم روان شناختی قلمداد می گردد. بیش از هر چیز دیگر، می توان این رمان را درسی برای درک معنای مرگ به وسیله زندگی دانست.

مرگ ایوان ایلیچ؛ داستانی که مرگ را واکاوی می نماید

ایساک بابل نویسنده معروف روسی درباره این کتاب می گوید: اگر دنیا می توانست توضیح حال خودش را بنویسد، قطعا مانند تولستوی می نوشت.

کتاب دنیای سوفی؛ تاریخ فلسفه به زبان ساده

بیوگرافی لئو تولستوی

لئو تولستوی استاد داستان های واقع گرایانه و یکی از عظیم ترین داستان نویسان دنیا، متولد 28 اوت سال 1828 در یاسنایا پولیانای روسیه است.

تولستوی در سن چهارده سالگی به مدرسه کازان رفت و سال 1844 در دانشگاه قازان در رشته زبان های شرقی و حقوق تحصیل کرد. او پس از مدتی زندگی در سن پترزبورگ و خارج از کشور، سال 1862 با دختری هجده ساله به نام سوفی برس ازدواج کرد و آن ها صاحب سیزده فرزند شدند. کتاب مرگ ایوان ایلیچ اولین اثر قابل توجه ادبی تولستوی است که پس از تغییر مذهب به رشته تحریر درآورد.

او 28 اکتبر پس از مشاجره با همسرش، یک شب مخفیانه خانه اش را ترک کرد و در نامه ای که برایش گذاشته بود نوشت: من کاری را انجام می دهم که پیرمردهای هم سن و سال من معمولا انجام می دهند؛ گذراندن آخرین روزهای زندگی در خلوت و سکوت.

تولستوی به خاطر دو اثر طولانی اش به نام های جنگ و صلح (69-1865) و آنا کارنینا (77-1875) به معروفیت رسیده است. در میان آثار کوتاهش کتاب مرگ ایوان ایلیچ (1886) در میان برترین نمونه های رمان طبقه بندی می گردد. آخرین رمان او رستاخیز (1900)، برای جمع آوری پول برای فرقه روحانیون مسیحی دوخوبور نوشته شد.

از دیگر آثارش می توان به شیطان، قزاقان، پدر سگی، ارباب و بنده، اعتراف، تمشک، حرص باعث هلاکت است، حاجی مراد، سونات کرویتزر، سعادت خانوادگی و داستان های دیگر، سه پرسش و پولیکوشکا اشاره نمود.

بعضی تولستوی را تجسم طبیعت می دانستند و تقریبا برای همه کسانی که او را می شناسند یا آثارش را می خوانند، نه تنها یکی از عظیم ترین نویسندگانی است که تا به امروز زندگی نموده است بلکه نمادی از جستجوی معنای زندگی هم محسوب می گردد.

لئو تولستوی در هفتم نوامبر 1910 در ایستگاه راه آهن آستاپوو در یک دهکده دورافتاده روسی، در اثر ذات الریه درگذشت.

درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ

کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی برای اولین بار سال 1886منتشر شد. این کتاب زیبا هم معینات قرن 19 روسیه و هم ایدئولوژی های سیاسی و اجتماعی نویسنده برجسته آن را به تصویر می کشد. تولستوی از همان ابتدای کتاب به شدت به زندگی و ارزش های بورژوازی روسیه در اواخر قرن نوزدهم انتقاد می نماید. او هم چنین نداشتن اصالت، خودخواهی و ریاکاری روابط طبقه مرفه را مورد انتقاد قرار می دهد.

تولستوی در نوشتن این کتاب به خوبی به مباحث مسیحیت، معنویت، جنگ، سیاست و آنارشیسم پرداخته است. این کتاب شامل چهار بخش و دوازده فصل است که یادآور فصل ها و ماه های سال است. برای شخصیت های داستان مرگ چیزی است که ممکن است برای غریبه ها اتفاق بیفتد و انگار مرگ خوب است اما برای همسایه!

این کتاب داستان یک وکیل چهل وپنج ساله به نام ایوان ایلیچ است که شخصی پیروز در زندگی کاری، حرفه ای محسوب می گردد و زندگی اش چیزی کم ندارد. او در رشته حقوق تحصیل می نماید و به یک قاضی مشهور و خوش نام در شهر تبدیل می گردد.

ایوان احساس ناراحتی در سمت چپ بدنش می نماید و دردش به تدریج افزایش می یابد. پزشکان زیادی ایوان را ویزیت می نمایند اما، در خصوص ماهیت بیماری اش اختلاف نظر دارند و ایوان دچار افسردگی و ترس می گردد. یک شب درحالی که تنها در تاریکی دراز کشیده بود، برای اولین بار فکر مرگ به سراغش می آید و او را وحشت زده می نماید. او می فهمد که مشکلش سلامتی یا بیماری نیست بلکه، زندگی یا مرگ است. با پیشرفت بیماری دهقانی به نام گراسیم در کنار تخت او می ماند و دوست و محرم او می گردد. فقط گراسیم است که با عذاب ایوان ابراز همدردی می نماید و با مهربانی با او رفتار می نماید؛ خانواده اش می گویند که ایوان پیرمرد بداخلاقی است.

ایوان به وسیله دوستی با گراسیم، به زندگی خود فکر می نماید و می فهمد که هرچه پیروز تر می گردد، کمتر احساس خوشحالی می نماید. او می فهمد که با زندگی کردن مطابق انتظار دیگران آن طور که باید، زندگی ننموده است. او تا زمانی که بیماری اش تشدید پیدا می نماید، هرگز مرگش را تصور ننموده بود. پس از مدتی به این فکر می نماید که معنای زندگی چیست؟ آیا انتخاب های درستی تا به امروز داشته است؟ و چه بلایی بر سر او خواهد آمد؟

داستان رمان چند لحظه پس از مرگ ایوان شروع می گردد. هنگامی که پیتر ایوانوویچ، قاضی و دوست نزدیک ایوان به دوستان و آشنایانش اطلاع می دهد که او درگذشته است. اعضای خانواده و آشنایان برای عظیمداشت مرگ او دور هم جمع می شوند. هیچ کدام از این افراد مرگ را درک نمی نمایند؛ زیرا آن ها واقعا نمی توانند مرگ خودشان را تصور نمایند و حضور قوی مرگ را انکار می نمایند. آن ها مرگ را همچون ایوان، به اسم یک واقعیت عینی و نه یک تجربه ذهنی وجودی می دانند و وانمود می نمایند که او فقط بیمار است و نمی میرد. هیچ کس نمی خواهد با واقعیت مرگ قریب الوقوع ایوان روبرو گردد.

پیتر به خانه ایوان رفت تا در مراسم خاک سپاری اش شرکت کند اما درحالی که به جنازه ایوان نگاه می نماید، از نارضایتی و هشداری که در چهره ایوان می بیند، اذیت می گردد.

وقتی همکاران و دوستان ایوان از مرگ او مطلع می شوند، اولین فکر آن ها این است که چگونه می توانند جای خالی ایوان را به سود خود تمام نمایند. حتی پیتر که از دوران کودکی ایوان را می شناسد، مرگ ایوان را راهی برای دستیابی به منافعش می داند. همسر ایوان پراسکوویا، از پیتر در خصوص روش هایی که بتواند حقوق بازنشستگی شوهر مرده اش را زیاد کند، سوال می پرسد.

پیتر در هنگام خروجش از خانه با گراسیم رو به رو می گردد؛ پیتر به او می گوید که مرگ و خاک سپاری ایوان یک موضوع بسیار غم انگیز است. گراسیم در جواب با گفتن این جمله که همه روزی می میرند، پیتر را متعجب می نماید.

گراسیم به تنهایی از مرگ نمی ترسد. او به صحت زندگی اش اطمینان دارد. گراسیم یک عشق فداکارانه به دیگران دارد که زندگی او را بامعنا پر می نماید.

سپس داستان به ماجراهای سی سال گذشته می پردازد و زندگی گذشته ایوان را توضیح می دهد. ایوان دومین پسر از سه پسر خانواده است و از همه لحاظ یک فرد میانه و عادی است. ایوان با پراسکوویا ازدواج می نماید و همه چیز به آرامی پیش می رود تا اینکه پراسکوویا باردار می گردد و سبک زندگی آرام ایوان را مختل می نماید. ایوان بیش از پیش خود را درگیر کار رسمی جدیدش می نماید و از خانواده اش فاصله می گیرد.

قرار دادن فصل آخر تقویم در ابتدای کار به وسیله تولستوی، نگرش های متضادی نسبت به مرگ ایجاد می نماید و موضوع های مطرح شده در رمان را پررنگ می نماید.

از ابتدای رمان معین است که تولستوی معتقد است دو نوع زندگی وجود دارد: زندگی مصنوعی که به وسیله ایوان، پراسکوویا، پیتر و همه در جامعه و شرکت ایوان نشان داده می گردد و زندگی اصیل که به وسیله گراسیم ارائه می گردد. زندگی مصنوعی با روابط سطحی، منافع شخصی و مادی گرایی معین می گردد و فریبی است که معنای واقعی زندگی را پنهان می نماید و شخص را در لحظه مرگ وحشت زده و تنها می گذارد. زندگی اصیل روابط انسانی را که موجب از بین رفتن انزوا و امکان برقراری ارتباط بین فردی را فراهم و تایید می نماید. درحالی که زندگی مصنوعی فرد را تنها می گذارد.

درون مایه اصلی این رمان انکار و ترس از مرگ را در انسان جستجو می نماید. انسان ها مرگ را نادیده می گیرند و خود را از این واقعیت منحرف می نمایند که مرگ و فناپذیری بخشی طبیعی از زندگی است.

چگونه می توان سرانجام زندگی، روابط، پروژه ها و رویاها و وجود خود را درک کرد؟ در طول رمان، تولستوی روشن می نماید که آمادگی برای مرگ با نگرش مناسب نسبت به زندگی شروع می گردد. در واقع پذیرش مرگ و تشخیص ماهیت واقعی زندگی اعتماد به نفس، آرامش و حتی شادی را در لحظه مرگ فراهم می نماید.

در قسمتی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ می خوانیم:

منبع: دیجیکالا مگ

به "مرگ ایوان ایلیچ؛ داستانی که مرگ را واکاوی می نماید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مرگ ایوان ایلیچ؛ داستانی که مرگ را واکاوی می نماید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید